احسان جان احسان جان، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
پریسای خوبمپریسای خوبم، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

قاصدکهای خوشبختی

بهترین لبخندخدا

هیچ یادم نمیره چقدر استرس داشتم تو زمان بارداری ,استرس نداشتن تو,پریسای خوبم وقتی تو 4ماهگی برای اولین بار به سونوگرافی رفتم ودکتر بهم گفت جنسیت جنینت دختره چقدرررررررررررررررررخوشحال شدم اما همش میترسیدم تشخیص دکتر غلط باشه واسه همین ازش خواهش کردم دوباره سونو کنه ومن رو مطمین کنه,دکترهم با نهایت احترام پذیرفت وبازهم گفت خانم محترم جنین شما 99درصد دختره....................... واااااااااااااااااااای چه خبر خوبی,خدایا شکرت ,شب وروزم شده بود دعای سلامتی تو ,احسان هم هرشب قبل از خواب میگفت خدایا مواظب نی نی مون باش نمیدونم چرا بعداز به دنیا اومدنت وقتی شبا نمیخوابیدی خسته نمیشدم وقتی با اون چشمای دکمه ایت بهم زل میزدی  دیونت میشدم...
19 شهريور 1393

عشق مامان تولد2سالگیت مبارک

دوسال پیش چقدر استرس داشتم همش کارم شده دعا به درگاه خدا اول برای سلامت نوزادی که در شکم داشتم ودوم برای دختر بودنش,وقتی سونو گراف محترم بهم گفت توی 4ماهگی دختره باورم نمیشد وازش خواستم دوباره چک کنه ووقتی برای بار دوم بهم اطمینان داد از خوشحالی درپوست خودم نمیگنجیدم,عشقم دخترم با داشتن شما وداداشت  فهمیدم برای هزاران هزار بار که خدا چقدر دوستم داره.................... خدای خوبم تورا شاکرم تا وقتی نفس دارم وزبانم قادر به تکلم است , تنهایم مگذار ای بهترین بهترین بهترین بهترینمممممممممممممممممممممممممممم ...
18 شهريور 1393

مفاسرت تابستون مااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

امسال مسافرتمون  بخاطر امتحانات و ترم تابستون بابا خیلی دیرشد؛همش مامان دو دل بود که بریم یانه که بلاخره تصمیم گرفتیم بریم اما بخاطر شرایط روحیه پریسا خانم که خیلی لوس تشریف دارن زود برگردیم وبیشتراز یک هفنه سفرمون نشه از اهواز رفتیم کرمانشاه وساکن شدیم وروز بعدش رفتیم روانسر وجوانرور ویک روز ویک شب اونجا بودیم واز سراب روانسر وبازار مرزی جوانرود هم دیدن وهم حسابی خرید کردیم ,البته اقا احسان واسه خریداش کم نزاشت  جوانرود خنک بود واونجا به غار قوری قلعه رفتیم که بسیار بکربود وعظمتی داشت که نگو وبچه ها از سرمای غار به وجد اومده بودن بسیار زیبا بود. فرداش دوباره برگشتیم کرمانشاه ویه اتفاق جالب .....دوست بسیار قدیمیم که ساکن اهوا...
18 شهريور 1393

احسان بهترین من

پسرم مدتیه خیلی پیر شدن ذهنش رو مشغول کرده ومیپرسه یعنی تو وبابا مثل مامان بتول ومامان هما  وبابا ناصر پیر میشید؟/؟؟؟؟؟ اولش جوابش رو دادم وبهش گفتم شما که بزرگ میشید ماهم بزرگ میشیم دیگه,مگه میشه تو واجی بزرگ شید بعد من وبابا همینجور بمونیم اونوقت خنده دار میشه که ...........باهزار سوال وجواب بلاخره گذشت., تااینکه دوباره مادربزرگ وپدر بزرگش رو دید ودوباره شروع کرد به پرسیدن ووقتی دیدم خیلی بچم ناراحت میشه از پیرشدن منم گفتمش نه مان وبابا حالا حالا ها پیر نمیشیم خیالت راحت,بعد مامان فدای حرفش بشه یهو اشک تو چشماش حلقه زد وبا بغض گفت :مامان من گفته باشم اگر شما پیرشدین منم پیر میشم که با هم فوت کنیم وااااای  تا ای...
28 تير 1393

و اما یک هفته بعد................

وقتی داشتیم میرفتیم بیرون بابا با کمال تعجب متوجه شد که بله ................... پریسا خانم شیشه گوشی مامان رو شکسته وهیچکس نمیدونه کی وکجا اینطور شده ,اما در اینکه کار فضول خانوم بوده هیچگونه شک شبه ای وجود نداره چون تنها کسی که به همه چی کار داره فقط فقط ایشونه ...
28 تير 1393